ستاد مردمی حمایت از دکتر فقیهی

اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکبْرِیاءِ وَ الْعَظِمَة وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ
مشخصات بلاگ
ستاد مردمی حمایت از دکتر  فقیهی
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

بسم الله


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

سخت‌ترین کار این است که درباره‌ى فقدان امام عزیز و جان ملت سخن بگوییم. حقیقتاً همه‌ى ما یتیم شدیم. ده سال پیش که ایشان دچار عارضه‌ى قلبى شدند، با جمعى از دوستان - که امروز بسیارى از آنها جزو شهدا هستند و در جوار رحمت الهى آرمیده‌اند - خود را در آن هواى سرد و برفى به قم رساندیم و آن وجود عزیز را که حیات انقلاب مرهون او بود، به تهران آوردیم و در بیمارستان قلب بسترى کردیم. چه روزهاى سختى گذشت و چه دلهره‌ها و نگرانیهاى غیرقابل توصیفى را پشت سر گذاشتیم.

از آن روزها تا پایان حیات ایشان، دایماً نگران این حادثه‌ى تلخ بودیم و بارها به پروردگار متعال عرض مى‌کردیم که دعاى شوق‌انگیز امت مؤمن و مخلص ما به درگاه تو، سلامت و بقاى این قلب تپنده است؛ با بزرگوارى خود، دعاى امت ما را مستجاب کن. هروقت تصور فقدان این موجود عظیم و عزیز را مى‌کردیم، واقعاً دنیا براى همه‌ى ما بى‌معنى و تاریک جلوه مى‌کرد. امروز ما در مقابل چنین مصیبت بزرگ و سختى قرار داریم، که حقیقتاً حادثه‌یى جانکاه و باورنکردنى است و با هیچ مصیبت دیگرى قابل مقایسه نیست.

شخصیت امام، حتّى براى دشمنان او نیز درخشید و همان کسانى که در طول ده سال تبلیغات زهرآگین و خباثت‌بار، همیشه سعى مى‌کردند چهره‌ى منور این ولىّ خدا را دگرگونه جلوه دهند و امیدى را که در دل مسلمانان و مستضعفان عالم درخشیده بود، خاموش کنند، امروز لحن همه‌ى آنها تغییر کرده و توصیفشان از امام(ره)، توصیفى اعتراف‌آمیز نسبت به عظمت این شخصیت بزرگ است.

حقیقتاً این فصل دهساله‌ى تاریخ انقلاب ما، عجیب و تکرارنشدنى است. نمى‌دانم چگونه این فصل را گذراندیم و چگونه لحظات آن را با وجودمان لمس کردیم. این ایام، درست ده سال و چند ماه - به اندازه‌ى مدت رهبرى رسول خدا(ص) در مدینه - طول کشید. حوادث چه‌قدر شبیه به هم اتفاق مى‌افتند. وقتى رسول خدا(ص) از مکه به مدینه تشریف آوردند، مردم یثرب که تازه مسلمان شده بودند، به استقبال پیامبر رفتند. آنها در نقطه‌یى ایستادند، گردنها را کشیدند و چشمها را تیز کردند، تا ببینند محبوبشان کى وارد شهر مى‌شود. در ایران هم شبیه این حادثه اتفاق افتاد. آن روز تاریخى که امام(ره) وارد کشور شدند و سوار بر اتومبیل در خیابانها حرکت کردند، زن و مرد موانع را در مى‌نوردیدند و خودشان را به اتومبیل حامل امام مى‌رساندند، تا چهره‌ى رهبر عزیزشان را ببینند.

روز رحلت پیامبر(ص) در مدینه غوغا بود. شبیه آن حادثه، امروز در کشور ما تکرار شده است. شاید بتوان گفت که اخلاص و علاقه و وفادارى عموم مردم ما نسبت به مردم زمان پیامبر، خیلى بیشتر است. با توجه به شرایط آن زمان و روزگار ما، مردم ایران اخلاص و علاقه‌ى بیشترى از خود نشان دادند، و در حالى که معنویت و ارزشهاى اخلاقى در دنیاى معاصر افول کرده بود و به مادّه و جسم بهاى بیشتر داده مى‌شد، امام عزیز معنویت را زنده کردند.

شخصیت امام(ره) با هیچکدام از رهبرهاى دنیا قابل مقایسه نیست؛ او را فقط با پیامبران و اولیا و معصومان(ع) مى‌توان مقایسه کرد. او شاگرد و دنباله‌روِ آنها بود و به همین خاطر نمى‌توان با رهبرهاى سیاسى دنیا مقایسه‌اش کرد. ما رهبرهاى سیاسى دنیا را مى‌شناسیم و تاریخ مبارزه‌ى آنها و ملتها را با دقت مطالعه کرده‌ایم؛ واقعاً حیف است که به آنها رهبر بگوییم و امام را هم با همین عنوان یاد کنیم. اگر به آنها رهبر بگوییم، باید عنوان دیگرى براى امام(ره) انتخاب کنیم. او اصلاً از جنس و خمیره‌ى انبیا بود. توصیف و ترسیم چهره‌ى آن عزیز خدا و عزیز بندگان صالح او، واقعاً خیلى مشکل است.

داغ بزرگى بر قلب ملت، و حادثه‌ى عظیمى در تاریخ کشور ایجاد شده است. ما باید لحظه‌لحظه‌ى آن ده سال را مورد مداقه قرار دهیم و از کلمه‌کلمه‌ى سخنان امام(ره)، درس بگیریم. آن فصلى که در تاریخ ملت ما گذشت، استثنایى بود و دیگر به این آسانى و زودى تکرار نخواهد شد. ما در مقابل این واقعیت قرار گرفته‌ایم و باید بدان واقف باشیم.

بعد از رحلت رسول گرامى(ص) نیز مسلمانان در هر سطحى که بودند چه در سطح امیرالمؤمنین(ع) یا فاطمه‌ى زهرا(س)، و چه در سطح مسلمانان معمولى آن روز، که طبعاً احساسات و برداشتهاى مشابه یکدیگر هم نداشتند - احساس کردند که باید راه آن بزرگوار را ادامه دهند؛ همچنان که امروز شما ملت ایران احساس مى‌کنید که باید راه امام(ره) را ادامه دهید.

اگر ما امام را دوست داریم - که واقعاً همین‌گونه است و هیچ‌کس نمى‌تواند تردید کند که ملت ایران در عشق و محبت به امام صادق نیست - باید راه و درس او را زنده نگهداریم و هدفهایش را، هدفهاى حقیقى و اصلى انقلاب به حساب آوریم و به سمت آنها حرکت کنیم و هدف دیگرى از خودمان درست نکنیم. هدفهاى امام(ره) مشخص و روشن است و احتیاج به کار زیاد ندارد.

حال که خداى متعال این‌طور مقدر کرد که بنده‌ى صالحش در نیمه‌ى این راه بار را به دیگران بسپارد و به ملکوت اعلى‌ بپیوندد و در جوار او آرام بگیرد، ما نخواهیم گذاشت این بار روى زمین بماند. باید همه‌ى آحاد ملت - کوچک و بزرگ - مسؤولان در سطوح مختلف و هرکس که کارى در دستش است، این نکته را حدیث نفس خود کند و پیمان ببندد که راه امام را ادامه دهد و به سمت هدفهاى او حرکت کند. در این صورت، عشق و محبت و ارادت و شاگردى ما نسبت به او صادق خواهد بود؛ والّا اگر در فراق او گریه کنیم و بر سر و سینه‌ى خود بزنیم، ولى راه او را از سمت دیگر ادامه دهیم، محبت و احترام و وفادارى ما صادقانه نخواهد بود. وفادارى این است که عیناً در همان خط و هدف او حرکت کنیم و به بیراهه نرویم.

برادران عزیز! درست است که شما مورد توجه امام(ره) و سرباز او بودید و هستید و آن عزیز از شما راضى بود، ولى باید به این نکته توجه کنید که راهى را که امام(ره) دنبال مى‌کرد و کار سنگینى که او انجام مى‌داد، فقط با عقل و درایت و قوّت بدنى و نیروى سیاسى پیش نمى‌رفت؛ او از خلوص و صفاى باطنى و رابطه‌ى با خدا نیز برخوردار بود، تا توانست این موفقیتها را به دست آورد. هرچند خصوصیات بشرى امام، در مرتبه‌یى بالاتر از افراد معمولى بود، ولى کسى خیال نکند که این انقلاب، صرفاً با حکمت و قوّت عقلانى و خصوصیات معمولى و بشرى امام به پیروزى رسید و ادامه یافت.

ویژگیهاى بشرى او، کمتر در افراد عادى پیدا مى‌شود. اگر یکى از آن خصوصیات در فردى مشاهده شود، او انسان بزرگى به شمار مى‌رود؛ چه رسد به آن‌که همه‌ى ویژگیهاى ممتاز را یکجا در خود جمع کرده باشد. امام(ره) انسانى بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدم‌شناس، تیزبین، حلیم، متین و آینده‌نگر بود؛ که هرکدام از این صفات، کافى بود که شخصى را در مرتبه‌یى والا جاى دهد و احترام همگان را جلب کند. متانت و بردبارى و حلم امام به‌گونه‌یى بود که اگر صد نفر در مجلسى سخنانى مى‌گفتند که او آنها را قبول نداشت، تا لازم نمى‌دانست، حرفى نمى‌زد و سکوت مى‌کرد؛ در صورتى که اگر در حضور آدمهاى معمولى کلمه‌یى گفته شود که برخلاف عقیده‌ى آنها باشد، طوفانى در روحشان به وجود مى‌آید که سریعاً پاسخ بدهند.

همه‌ى شما دیدید که در پایان وصیت‌نامه‌ى ایشان، به مواردى اشاره شده بود که امام قبلاً نسبت به طرح آنها سکوت کرده بودند. در زمان بنى‌صدر که من خدمت امام(ره) رسیده بودم، ایشان مى‌گفتند: حرفهایى که او از قول من مى‌گوید، همه‌اش خلاف واقع است و حقیقت ندارد. بنابراین، هر حرفى که زده مى‌شد، فوراً او را نمى‌آشفت و تحریک نمى‌کرد و در صدد پاسخ سریع برنمى‌آمد. این متانت، بردبارى، حلم، تسلط بر نفس و سعه‌ى صدر، در هرکس که باشد، از او یک انسان بزرگ خواهد ساخت. درعین‌حال اگر امام(ره) آن عوامل اصلى معنویت، ارتباط با خدا، کار براى رضاى او، تقوا و انجام تکلیف را نمى‌داشت، نه انقلاب به پیروزى مى‌رسید، نه شما مردم این‌گونه عاشقش مى‌شدید، نه مى‌توانست این طوفان را در دنیا به وجود آورد، و نه قادر بود در مقابل تهدید و ارعاب دشمن، مثل کوه بایستد.

بارها ایشان مى‌فرمود که ما کار را براى رسیدن به «نتیجه» نمى‌کنیم؛ بلکه مأمور به انجام «تکلیف» هستیم. اگر فرض کنیم بعد از برگشتن امام(ره) از پاریس، آنچه که تاکنون پیش آمد، اتفاق نمى‌افتاد، بلکه برعکس، مردم را مى‌کشتند، اطرافیان امام را اعدام مى‌کردند و خود امام را نیز مثل گذشته تبعید مى‌کردند، در آن صورت باز هم امام(ره) احساس شکست نمى‌کرد و اعتقاد داشت که پیروز شده است. آن کس که براى انجام تکلیف کار مى‌کند، پیروزیش به این نیست که به مقصود خود دست پیدا کند؛ بلکه زمانى احساس پیروزى مى‌کند که موفق شود به تکلیفش عمل کند.

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل‌

که گر مراد نجویم به قدر وسع بکوشم‌

در حادثه‌ى مدرسه‌ى فیضیه و سپس در قضیه‌ى پانزده خرداد، عده‌یى مى‌گفتند فایده‌یى ندارد، بى‌خود معطلید؛ آنها چند برابر شمایند! بعد هم که در سال 43 امام(ره) را تبعید کردند، باز این طرز فکر در بعضى از این افراد راسخ شد و گفتند امام بى‌جهت زحمت مى‌کشند و تلاش مى‌کنند؛ ایشان به جایى نمى‌رسند! در حقیقت اگر کسى بخواهد با عقل و منطق معمولى محاسبه کند، همین نتیجه را مى‌گیرد؛ ولى آن چیزى که امام را وادار مى‌کرد که على‌رغم همه‌ى این حرفها، امیدش را از دست ندهد و به حرکت خود ادامه دهد، انجام تکلیف الهى بود. او معتقد بود که این انقلاب را یک دست غیبى هدایت و پشتیبانى مى‌کند و ما نباید به دنبال نتیجه‌ى کار خود باشیم.

در همین خصوص خاطره‌یى در ذهنم مانده است که نقل مى‌کنم: چند روز قبل از پایان سال 65 که خدمت امام بودیم، چون یکى از روزهاى فروردین 66 با ولادت یکى از ائمه(ع) مصادف مى‌شد، من و آقاى هاشمى رفسنجانى و حاج احمد آقا اصرار کردیم که ایشان در حسینیه‌ى جماران با مردم دیدارى داشته باشند. امام استنکاف کردند و قاطع گفتند: حالش را ندارم. من در ایام نوروز به مشهد رفته بودم و آقاى هاشمى هم از جبهه دیدار داشتند. در همان روزها، ناگهان قلب امام مشکلى پیدا مى‌کند و چون حاج احمدآقا - که حق بزرگى بر گردن همه‌ى ملت دارد و امام را در این چند سال حفظ کرد - همه‌ى وسایل را براى بهبود امام(ره) مهیا کرده بود، فوراً به وضعیت جسمى ایشان رسیدگى شد و خطر برطرف گردید.

وقتى در بیمارستان بر بالین ایشان حاضر شدم، عرض کردم: چه‌قدر خوب شد که آن شب اصرار ما را براى ملاقات با مردم نپذیرفتید؛ والّا اگر خبر این ملاقات اعلام مى‌شد، مردم به زیارت شما مى‌آمدند و آن‌وقت شما با این حال نمى‌توانستید مردم را ملاقات کنید و انعکاس آن در دنیا خوب نبود. این کار شما، خواست خداوند و کمک الهى بود و در آن زمان تصمیم بجایى گرفتید. ایشان در پاسخ من گفتند: آن‌طور که من فهمیدم، مثل این‌که از اول انقلاب تا حالا، یک دست غیبى در همه‌ى کارها دارد ما را هدایت و پشتیبانى مى‌کند.

واقعاً همین‌طور است؛ والّا محاسبات معمول سیاسى، اقتصادى و محاسباتى که براساس آن دنیا دارد اداره مى‌شود، این نتایج را به دست نمى‌دهد. آن چیزى که امام را بر هدایت و اداره و رهبرى ملت ایران و انقلاب عظیمش قادر مى‌کرد، عبارت بود از ارتباط با خدا و اتصال و توجه و توکل به او. او واقعاً عبد صالح خدا بود. من هیچ تعبیرى را بهتر از این براى امام(ره) پیدا نمى‌کنم.

معنویت مردم و خانواده‌ى شهدا و اخلاص رزمندگان در جبهه‌ها، امام را به هیجان مى‌آورد. من چند بار گریه‌ى امام را - نه فقط به هنگام روضه و ذکر مصیبت - دیده بودم. هر دفعه که راجع به فداکاریهاى مردم با امام صحبت مى‌کردیم، ایشان به هیجان مى‌آمدند و متأثر مى‌شدند. مثلاً موقعى که در محل نماز جمعه‌ى تهران، قلکهاى اهدایى بچه‌ها به جبهه را شکسته بودند و کوهى از پول درست شده بود، امام(ره) در بیمارستان با مشاهده‌ى این صحنه از تلویزیون متأثر شدند و به من که در خدمتشان بودم، گفتند: دیدى این بچه‌ها چه کردند؟ در آن لحظه مشاهده کردم که چشمهایشان پُر از اشک شده است و گریه مى‌کنند.

بار دیگر موقعى گریه‌ى امام را دیدم که سخن مادر شهیدى را براى ایشان بازگو کردم: در شهرى سخنرانى داشتم. بعد از پایان سخنرانى، همین‌که خواستم سوار ماشین شوم، دیدم خانمى پشت سر پاسدارها خطاب به من حرف مى‌زند. گفتم راه را باز کنید، تا ببینم این خانم چه‌کار دارد. جلو آمد و گفت: از قول من به امام بگویید بچه‌ام اسیر دست دشمن بود و اخیراً مطلع شدم که او را شهید کرده‌اند. به امام بگویید فداى سرتان، شما زنده باشید؛ من حاضرم بچه‌هاى دیگرم نیز در راه شما شهید شوند. من به تهران آمدم، خدمت امام رسیدم، ولى فراموش کردم این پیغام را به ایشان بگویم. بعد که بیرون آمدم، سفارش آن مادر شهید به ذهنم آمد. برگشتم و مجدداً خدمت امام رسیدم و آنچه را که آن خانم گفته بود، براى ایشان نقل کردم. بلافاصله دیدم آن‌چنان چهره‌ى امام درهم رفت و آن‌چنان اشک از چشم ایشان فرو ریخت، که قلب من را سخت فشرد.

برادران عزیز! عامل اخلاص امام(ره) و رابطه‌ى او با خدا و نیز اخلاص مردم، تاکنون ما را به این‌جا رسانده است؛ بعد از این هم باید همین‌گونه باشد. اگر هدفها و راه ما، هدفها و راه امام است، وسایل ما هم باید وسایل امام باشد. وسیله‌ى امام(ره)، کمک گرفتن از خدا بود. بیایید از خدا کمک بگیریم. این کار، با زبانِ تنها میسر نیست؛ بلکه با خلوص و اخلاص عملى و ترک گناه و تقویت رابطه‌ى بین خود و خدا که در قلب انسان جاى مى‌گیرد، عملى است. این، درس همیشگى امام براى ماست.

شما برادران عزیز، شغلتان حساس و خطیر است. همه‌ى شما - چه مقامات بالاى کمیته، و چه حتّى یک پاسدار معمولى این نهاد - با زندگى و جان و مال و عرض مردم سروکار پیدا مى‌کنید؛ به همین خاطر باید خیلى متدین باشید، با خدا بسیار رابطه داشته باشید، از او کمک بگیرید، نماز باحال بخوانید، قرآن تلاوت کنید، تقوا داشته باشید، اخلاق و ادب اسلامى را رعایت کنید و در مقابل جلوه‌هاى فریبنده‌ى دنیا تسلیم نشوید. من هم مثل شما هستم. من هم باید همین کارهایى را که به شما توصیه مى‌کنم، به صورت مضاعف انجام دهم. همه‌ى ما باید تقواى الهى پیشه کنیم.

شما جوانها، باصفا و بى‌آلایش و داراى دلهاى پاک و روحهاى صاف هستید. کار شما از ما راحت‌تر است و این راه را آسانتر از ما مى‌پیمایید. شما نسل و نهال انقلاب هستید و نهادتان نیز انقلابى است. شما مى‌توانید بندگان صالح و مؤمن و متعبد و ذاکر و پرهیزکار باشید. توصیه مى‌کنم این خصوصیات را حفظ کنید. وصیت امام هم بر این نکات تأکید داشت.

ایشان تا آخرین لحظات حیاتشان، ذکر و نماز و دعا را از دست ندادند. حاج احمدآقا فرزند عزیز حضرت امام مى‌گفتند: پیش از ظهر روز آخر حیات امام(ره)، ایشان روى تخت دایماً نماز مى‌خواندند. مدتى گذشت، بعد پرسیدند: ظهر شده است؟ گفتم: بلى. آن وقت خواندنِ نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع کردند. بعد از اتمام نماز، مشغول ذکر گفتن شدند و تا لحظاتى که در حالت اغما بسر مى‌بردند، مرتب پشت سر هم مى‌گفتند: «سبحان‌اللَّه والحمدللَّه ولااله‌الّااللَّه واللَّه‌اکبر، سبحان‌اللَّه والحمدللَّه ولااله‌الّااللَّه واللَّه‌اکبر». این کار براى ما درس است. ما که رهبرمان را دوست داریم، باید به کارها و روحیات او توجه کنیم و از آن درس بگیریم.

استقامت و استحکامتان را حفظ کنید. دشمنها خیال مى‌کردند که در خلأ وجود حضرت امام(ره) خواهند توانست شیطنت و شرارت کنند. الحمدللَّه حضور مردم، آنها را مأیوس کرد. نباید صرفاً به حضور مردم در شهرها که به مناسبت ایام عزادارى امام انجام مى‌شود، اکتفا کرد. عامه‌ى مردم حضورشان همین است؛ ولى حضور شما در مراکز خدمتتان است. باید قوى و محکم، با سوداگران مرگ و بدخواهان و توطئه‌گران، در محدوده‌ى مسؤولیت و قلمرو فعالیت کمیته‌ى انقلاب اسلامى، برخورد کنید. باید نشان دهید که امت امام و فرزندانش، این نکته را از او یاد گرفته‌اند که همیشه خدا را شاهد و ناظر اعمال خود بدانند، و اگر امامشان در قید حیات نیست، خداى امامشان با آنهاست. مسؤولیتها و مأموریتها را خیلى قوى و محکم و با قاطعیتِ کامل و با حضور وسیع و همه‌جانبه انجام دهید و دشمن را مأیوس کنید.

خداوند ان‌شاءاللَّه همه‌ى شما را حفظ کند و موفق بدارد و دل و روح آن عزیزِ محبوبِ فقید را از شما شاد کند و دعاى حضرت ولىّ‌عصر(ارواحنافداه) را شامل حال همه‌ى شما وامت اسلامى بکند.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۱۶
مجتبی مهرجو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">